آسیب شناسی اجتماعی در بین جوانان:
در اصل یک اصطلاح است که برای توصیف عوامل اجتماعی، مانند: فقر و جنایات است که باعث اختلال در فرهنگ سازی اجتماعی میشود. آسیب شناسی اجتماعی اشاره به این دارد که مشکلات اجتماع شناسایی شود. پاتولوژی اجتماعی به عنوان یک مفهوم در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ظاهر شد، زمانی که جامعهشناسان به عنوان آسیب شناسی اجتماعی طبقهبندی شدند، تمام اقدامات انسانی که با آرمانهایی مانند: ثبات مسکونی، بیتفاوتی، عادت به کار، آزادی جنسی، همبستگی خانواده، همسویی و نظم از اراده در نظر گرفته شد.
پاتولوژی اجتماعی
پاتولوژي اجتماعی مفهومي است که در علوم اجتماعی مدرن ايجاد شده است تا به جنبههای ساختارهای اجتماعی و رفتار و ارزشهای مربوط به دستههای اجتماعی خاص اشاره کند. تعاریف متعددی برای آسیب شناسی اجتماعی خاص صورت گرفته که به عامل زمان خاص بستگی دارد و منعکس کننده نگرانیهای اخلاقی غالب آن دوران است. این مفهوم متناسب با ایدههای انسان شناسی مری داگلاس است. در “خلوص و خطر” (۱۹۶۶)، افراد توضیحات فرهنگی درباره چیزهایی را که “نظم” نامیده میشود به عنوان آلوده کننده و خطرناک مورد بررسی قرار میدهد. این نوع ساختارهای فرهنگی در زمینههای خاص ظاهر میشوند.
با توجه به آسیب شناسی اجتماعی، قبل از روشنگری در اروپا، جنایات اجتماعی (آسیب شناسی) به نیروهای فرا طبیعی توسط ارواح اعمال میشد و بعدها رفته رفته به انسانهای بد (جادوگری) تغییر یافت. همان طور که روشنگری بر دلایل انسانی و درک علمی دنیای طبیعی متمرکز بود، دانشمندان علوم زیست اولیه نیز عقیده خود را به عنوان قوانین طبیعی «جامعه» تعریف کردند که رفتارهای نامطلوب انسانی را به عنوان تخطی از قانون طبیعی توضیح دادند.
علوم اجتماعی مدرن
در طول یک دوره تغییر اجتماعی سریع ایجاد شده توسط گسترش سرمایه داری صنعتی و استعمار ایجاد شده چنین فرایندهایی موجب افزایش مهاجرت و شکاف ثروت فزایندهای بین دو کشور استعماری و سرزمینهای مستعمره شده. این تغییرات اجتماعی باعث اختلالات و نابرابریهایی شد که منجر به ترس میان گروههای مشخص شده از نظر اخلاقی و اجتماعی شد. در قرن نوزدهم، به دنبال تحولات موازی در علم زیست شناسی پیشرفته، تئوری اجتماعی اغلب از زیست شناسی (به عنوان مثال، انواع نژادی) و یا روشهای بیولوژیکی برای بدن و فرآیندهای بیولوژیکی برای توضیح سیستم اجتماعی استفاده میشود.
جامعه شناس فرانسوی
امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی، پایه و اساس برای مطالعه جامعه شناختی مدرن جامعه را با تمرکز بر حقایق اجتماعی، ساختارها و سیستمها به جای افراد اعلام کرد. ایدههای عمیق او مفاهیم بسیاری را ایجاد کرده و پایه بسیاری از زمینههای مطالعه را فراهم آورد. او نیز مانند دیگر نظریه پردازان بنیادین اجتماعی که با تغییر سریع مواجه هستند و همبستگی و انسجام را به عنوان اتفاقی عادی متمایز کرد. دورکیم دو تحلیلی را برای یک نظم اجتماعی کارآمد و مشخص که با همبستگی مشخص شده است معرفی کرد: ماشین (مکانیکی) و بدن (آلی). دورکیم جامعه را به عنوان یک سیستم به دنبال تعادل با هنجارها برای رفتار در نظر می گیرد. Anomie یک بیماری پاتولوژیک شکستگی اخلاقی در سطح اجتماعی بود.
اوایل قرن بیستم
این تاکید بر تعادل اجتماعی یا کارکردگرایی ساختاری بوجود آمده است که توسط متفکران مانند تالکات پارسونس توسعه یافت، بر تئوری اجتماعی U.S در تعریف تعادل و حالت (وضعیت موجود) مطلوب، این نشان میدهد که، تغییر و اختلال غیر طبیعی و تهدید کننده است. این آسیب شناسیها به ماهیت و ارزش فردی متفاوت، بلکه به جنبه های ساختار مربوط نمیشود. با این وجود، چنین ایدههایی ارزش بازگشت به وضعیت موجود را تغییر دادند.
ایده اعلام رفتار افراد در دستههای خاص اجتماعی به عنوان اجتماعی پاتولوژیک به دنبال یک مسیر متفاوت بود.
در قرن نوزدهم پس از داروین، نظریههای داروین در مورد تغییرات تکاملی به روشهای مختلفی به کار گرفته شد که نظریهی خود را به اشتباه تفسیر کرد. دستههای خاص اجتماعی یا جمعیتها به عنوان داشتن یک ناقص رفتاری ضروری، ذاتی و ناپایدار منجر به رفتار جنایی و خطرناک میشود. در حالی که داروین انتخاب طبیعی را در یک روش تصادفی و بدون هدف با هیچ سلسله مراتبی معینی از ارزش مشاهده کرد، داروینیسم اجتماعی، طبقات و نژادهای مختلف را با توجه به پایینتر بودن و برتر بودن دید.
توسعه مطالعات مسابقهای
توسعه مطالعات مسابقهای به این نتیجه رسیده است که دولتهای جدید ملت از سلطنت سابق اروپایی بازسازی شدهاند و نیاز به ایجاد وحدت ملی و وفاداری میان شهروندان مختلف دارند. این منجر به مشکالت با خطرات متفاوت و علاقه به مطالعه علمی نژاد شد. در سراسر کشورهای جدید اروپا و در ایالات متحده، رشتههای نو ظهور مانند علم نژاد و علم نژاد پرستانه جرم شناسی، که از نژاد برای پیش بینی و توضیح رفتار جنایی و توجیه سیاستهای اجتماعی بهداشت، در قرن بیستم، ایدههای نژادی نژادپرستی علمی و جرم شناسی به ویژه در آلمان ادامه یافت. آنها در تئوری نژاد نازی به دست آمدند، که از حذف دستههای افرادی که به صورت بیولوژیکی از بین رفتهاند مانند یهودیان، کولیها و همجنسگرایان حمایت می کردند.
فرهنگ فقر
منتقدان علوم اجتماعی از فرهنگ فقر روشهایی را برای نشان دادن افراد فقیر به عنوان افراد متنوع با صلاحیت و آگاهی میدانند که نمیتوانند از لحاظ زیست شناسی یا فرهنگ ذاتی طبقهبندی شوند. رفتارهای خاص فقرا را میتوان با توجه به گزینههای بسیار محدود انتخاب شده از موقعیتهای اجتماعی محروم به عنوان استراتژیهای عقلانی یا به عنوان مخالفت سیاسی به جای آسیب شناسی اجتماعی در نظر گرفت.
علاوه بر این
در نیمه دوم قرن بیستم جامعه شناسان آمریکایی مانند C.Wright Mills و William Ryan شروع به اشاره به نقشهایی که منافع عمده نخبگان در تعریف عادی و پاتولوژیک به عنوان وضعیت کردند و همچنین نحوه این روابط را مسخره می کنند. بین روابط ساختاری قدرت و تولید اجتماعی نابرابری به رسميت شناختن قربانيان (گروههاي محروم و مضطرب مانند فقرا) نشان داد که تنها تأثيرات قدرت و منافع را پنهان ميکند بلکه مانع شناخت نياز به حل مشکلات اجتماعي از طريق تغييرات اجتماعي و سياسي ميشود.
نظریههای اجتماعی اروپایی قرن بیستم که توسط متفکران مانند میشل فوکو، پیر بوردیهو و دیگران بوجود آمد، مسائل قدرت و نابرابری دیفرانسیل را در پیش گرفتند. پس از جنگهای جنگ جهانی و جنگ سرد و همچنین جنبشهای اجتماعی که از استقلال ضد استعمار، سوسیالیسم، فمینیسم و حقوق مدنی و حقوق بشر حمایت میکردند، این ایدهها ظهور کرده و منجر به بازبینی استفادههای ایدئولوژیکی از آسیب شناسی اجتماعی به عنوان راهی برای تقویت نابرابریهای جاری در نظم اجتماعی است.
واقعا چی باعث اختلال تو فرهنگ سازی اجتماعی میشه؟
فقر و جنایات
اوایل قرن بیستم
بله